این روزها، پنجاهمین سالروز انعقاد موافقت نامه فرهنگی بین ایران و یونان را در حالی بزرگ میداریم که دشمنان این روابط، با انجام فعالیتهایی مانند ساخت فیلم 300، در صدد خدشه وارد نمودن به این ارتباط خوب هستند، موقعیتی که هیچ دو کشوری در جهان، از آن برخوردار نیستند و برای درک آن کافی است توجه کنیم، فقط 10 کشور از 192 کشور جهان، دارای سابقه تاریخی بیش از هزار سال هستند و از این 10 کشور، تنها ایران، یونان، مصر و رم، تاریخی چند هزار ساله دارند و باز در بین این چهار تمدن، دو کشور ایران و یونان از دوران باستان، تاکنون دارای روابط فرهنگی گستردهای بودهاند.
سابقه رسمی این ارتباطات، به سال 1336 باز میگردد که موافقتنامه رسمی فرهنگی بین دو دولت تنظیم و موجب نظام یافتن روابط فرهنگی بین دو کشور شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در سال 1370 برنامه مبادلات فرهنگی به مدت 2 سال تنظیم و امضا شد و سپس هر دو سال یکبار، با تغییراتی جزئی، تمدید گردید.
امروز ما درحالی از پنجاهمین سال تاریخ روابط و مناسبات رسمی بین این دو تمدن کهن سخن میگوییم که سابقه آن به بیش از 25 قرن قبل، یعنی پیش از دوران هخامنشی ـ آنجا که ایرانیها و یونانیهای مهاجر، نخستین بار با یکدیگر در آسیای صغیر آشنا شدندـ باز می گردد. روابطی که باعث شد:
هرودوت کتاب خود را با نام ایران آغاز کرد و با نام ایران خاتمه داد.
گزنفون، با تدوین کوروشنامه، قهرمان بزرگ آرمانی خود را کوروش قلمداد کرد.
فیثاغورث، برای کشف فرهنگ بزرگ ایرانیان، به ایران سفر نمود.
اخیلیوس، اثر معروف «ایرانیان» را خلق کرد، افلاطون، بخشی از آثار خود را به چگونگی ادب پارسیان اختصاص داد و هفت حکیم یونانی، پس از مواجهه با مزاحمتهایی از سوی امپراتوری بیزانس، به دربار انوشیروان، پادشاه ساسانی پناه بردند.متقابلا ایرانیان نیز، توجه ویژهای به فرهنگ یونانی نشان دادند، بطوری که:
تئاترهای یونانی را در دربار شاهان به اجرا در میآوردند، به زبان یونانی علاقمند شدند و در دوره اشکانیان به این زبان سکه ضرب کردند، به حکمت و فلسفه یونان توجه ویژهای کردند، استادان طب و فلسفه یونان را به دانشگاه جندی شاپور دعوت نمودند، شاعری چون فردوسی، بخشهایی از شاهنامه خود را به زندگی اسکندر اختصاص داد و نظامی گنجوی، یکی از کتابهای خود را اسکندرنامه نامید.
بدیهی است، سخن گفتن در مورد این روابط دیرینه، باعث رفع ابهام و آشکاری دستاوردهای حاصل از این دوستی خواهد شد و با توجه به اینکه در تاریخ ـ برعکس طبیعت ـ هر چه از حادثه دورتر میشویم، با زوایای پنهان آن بیشتر آشنا خواهیم شد، قطعا تلاشهای امروز ما در بازشناسی مناسبات فرهنگی میان این دو تمدن، راهگشاتر از تلاشهای پیشینیانمان خواهد بود.پس از این مقدمه کوتاه، سخن اصلی را به موضوعی اختصاص میدهم که مدتها ذهن اندیشهورزان را به خود مشغول کرده است، اندیشه اینکه چرا در این روزگار، با وجود پیشینه ناخوشایند جنگ، جدال و تخریب در تاریخ دو کشور، هر دو تمدن از یکدیگر به نیکی و خوبی یاد میکنند و در حافظه تاریخی دو ملت چیزی جز خاطرات خوش باقی نمانده است؟
امروز مشاهده میکنیم شهروندان یونانی، هنرمندان، نویسندگان، دانشگاهیان و دولتمردان این کشور، در مواجهه با ایرانیان، به گرمی از آنان استقبال کرده و نام ایران را به نیکی بر زبان رانده و به گذشته پر افتخار و دوستی بین دو کشور اشاره مینمایند.از طرف دیگر، خبرنگاران و گردشگران یونانی نیز، پس از بازگشت از ایران به مشاهده رفتار مشابهی از سوی ایرانیان اشاره مینمایند.
در تحلیل این نگره مثبت و خوشایندی که موجب شده این دو تمدن دیرپا به شایستگی تمام، نکات ناخوشایند مراودات خویش را نادیده انگاشته و به سمت همدلی و همصدایی حرکت کنند، عناصری چند را که بنده در دغدغهمندی خویش به آن رسیدهام، بیان مینمایم:
1 ـ اعتقاد به دین الهی
از آنجا که اسلام و مسیحیت هر دو از ادیان الهیاند و به خصوص مذهب ارتدکس که نزدیکی بیشتری با اسلام دارد و همچنین به خاطر مذهبی بودن دو ملت ـ به گونهای که ایران اولین تمدن باستانی بود که اسلام را پذیرفت و 14 قرن عاشقانه از آن دفاع کرد و یونان هم اولین کشور پذیرنده مسیحیت بود و 20 قرن بر آن پایدار ماند ـ اشتراک روحی عمیقی بین آنها ایجاد شده که هر دو کشور برخی از اتفاقات ناخوشایند گذشته را به فراموشی سپردهاند.
2 ـ وجود روحیه شرقی
اگر چه یونان از نظر جغرافیایی در حوزه کشورهای غربی قرار دارد، اما از نظر فرهنگی، کشوری شرقی است و مردم آن عاطفی، مهربان، خانواده دوست، مهمان نواز، خوش قلب، خون گرم و وطنپرست هستند، این ویژگیها تا حدودی روحیه و منش فرهنگی آنها را از غربیها جدا ساخته و این کشور را در گروه کشورهای شرقی قرار داده است. این واقعیت نیز در گرایش دو تمدن ایران و یونان به یکدیگر موثر بوده و باعث حذف آن واقعههای تلخ از حافظه تاریخی آنها شده است.
3 ـ آشنایی شیرین در برخوردی تلخ
عمدتا، جنگ بین دو کشور، جز خرابی چیزی به یادگار نمیگذارد و گاه با گذشت زمان هم برخی از اثرات مخرب آن فراموش نمیشود ولی گاهی جنگها، تبعات مثبتی هم به بار میآورند و باعث رشد، تحول و توسعه علمی و فرهنگی میگردد. از قضا، جنگ ایران و یونان از این گونه بود و منشأ یک تحول بزرگ و نهضت فکری و فرهنگی گردید که دامنهاش به اروپا نیز کشیده شد.
همانطور که مقام معظم رهبری در دیدار با رئیس جمهور یونان فرمودند: اگرچه سابقه جنگ بین ایران و یونان وجود دارد، اما در سایه این جنگ، دانشمندان دو کشور با یکدیگر آشنا شدند و این آشنایی، موجب برکاتی شد که از نعمتهای آن جنگها بود. بدین ترتیب، تحت تاثیر این جنگ، فرهنگ این دو تمدن، با یکدیگر پیوند گرفته و از همدیگر متاثر گردیدند و ارتباطات فرهنگی بین آنها گسترش یافت و این برکات باعث کنار گذاشتن آن نامهربانیها شد.
این تاثیرپذیری و تاثیرگذاری آنچنان وسیع بود که هنوز هم این بحث مورد توجه مراکز علمی جهان قرار دارد و چند ماه قبل نیز کتابی تحت عنوان «واکنشهای فرهنگی یونان به جنگهای ایران» توسط انتشارات آکسفورد منتشر شد که طی 16 مقاله به تاثیرات فرهنگی جنگ بر یونان باستان میپردازد.
4 ـ فرهنگ بزرگ ایرانیان
نکته مهم دیگری که باعث کمرنگ شدن تلخی این جنگها شد، فرهنگ بزرگ ایرانیها بود که حتی سرداران نظامی یونان را تحت تاثیر قرار داد. مونتسکیو (جامعهشناس شهیر فرانسوی) پیرامون ویژگیهای قابل توجهی که یونانیان را خوش آمد و خود را به زیور آن آراسته نمودند؛ مینویسد: فرهنگ ایرانی آنچنان جاذبهای داشت که اسکندر پس از ورود به ایران، تصورات ناگوار خود را نسبت به ایران رها کرد و عادات و آداب ایرانیان را به خود گرفت.
این تاثیرپذیری آنچنان بود که نه تنها مورخان دو کشور به تدوین کتابهایی در این زمینه اقدام کردند، بلکه نویسندگان و مورخان بزرگ اروپایی نیز، غیر از تالیفات مستقل، گاهی فصلهایی از آثار خود را به این امر اختصاص دادند.
5 ـ کوتاه بودن مدت این جنگها
عامل دیگری که نبایستی آن را از نظر دور داشت، ناچیز بودن دوران جنگها است. وقتی در طول بیش از 2500 سال ارتباط خوب علمی و فرهنگی، فقط چهار جنگ میان ایران و یونان در گرفته است، طبیعتا نبایستی تاثیر دیرپایی بر مناسبات دو طرف بگذارد.بنابراین، به نظر میرسد، تلاشهایی از نوع ساخت فیلم 300، نمیتواند پایههای مستحکم این رابطه دیرینه را متزلزل نماید.
*رایزن فرهنگی ایران در یونان